روایت آيتالله بهجت از عظمت گريه بر امام حسين/مقتل نامه قاسم بن الحسن /ماجرای شفا گرفتن آیت الله بروجردی از تربت عزاداری/شور حماسی محمود کریمی در رثای حضرت قاسم/فیلم:مرثیه خوانی حاج علی انسانی
در هر صورت بايد ببينيد مدّاحي چيست و مصيبتخواني چيست، گرياندن و گريستن چيست؟ اگر اشكي از چشم آمد، علامت اين است كه به تو اذن دادهاند. اين اشك چشم من به اعليعلييّن مربوط است، اما احمقها ميگويند: نه اشك چشم ـ نعوذ بالله ـ خرافات است. در حالي كه اين اشك چشم به بالا مربوط است..حالا يك عدّهاي ميگويند اين اشك هيچ كاره است، در حاليكه اين اشك مربوط است به اعلي علييّن، از آنجا استيذان ميكند و از آنجا استجابت دعا ميكند.
آيا ميشود كسي دوست خدا باشد ولي دوستِ دوستان خدا نباشد؟ و اعمالي را كه خدا، دوست نداشته باشد، و اعمالي را كه خدا دشمن دارد دوست داشته باشد؟ آيا چنين چيزي ميشود؟قهراً كسي كه گفته است «حَسْبُنا كِتابُ اللّه و هيچ چيز ديگري لازم نيست» دروغ واضح و آشكار است، مثل اينكه در روز بگويد حالا شب است و در شب بگويد: حالا روز است. كتابالله كه پر است از «كُونُوا مَعَ الصّادِقين» كتابالله كه صف متّقين و فاسقين را جدا نموده ببينيد فاسقين چه كساني هستند و متّقين چه كساني هستند. حالا آيا ميشود تفكيك و تبعيض كرد؟ اين مثل آن است كه كسي بگويد: ما نصف قرآن را قبول داريم و نصف ديگر را قبول نداريم، كما اينكه
يهود و نصاري سيصد سال قبل گفتند: لعن يهود و نصاري بايد از قرآن حذف شود. حتي غير از خداپرستي چيز ديگر در قرآن نبايد باشد. آيا واقعاً اگر قرآن را تنصيف كنيم، قرآن است؟ سپس بگوييم خداپرستي هم لازم نيست. بتپرستان هم بگويند خوب ما هم گناهي داريم هم صفايي داريم، هم زنايي داريم، هم مال مردمخوري داريم، البته يك مطالبي هم ديگر قائلند كه ميگويند لازم نيست خدا يكي باشد، بلكه اينها «شُفَعائُنا عِنْدَاللّهُ» هستند. پس اگر بنا بر تبعيض باشد، اكثر مردم اصلا خداپرست نيستند، بلكه بتپرستند. در صورتيكه دين خدا تبعيضي نيست، يا بايد همهاش را بگيري يا اينكه هيچچيز را نگيري. يك مرد ناجوري هنگام مرگ به بچّههاي خودش وصيت كرد: اي بچهها! اينهايي كه شما را به خداپرستي و دينداري دعوت ميكنند تا ميتوانيد وجود خدا را انكار كنيد، وگرنه اگر مغلوب شويد و قبول كنيد كه خدايي هست ديگر از شر اينها راحت نميشويد و بايد تابع اينها باشيد، اگر گفتند زن بايد از روي دست وضو بگيرد و مرد از پشت دست وضو بگيرد، نميتواني مخالفت كني. در هر صورت بايد ببينيد مدّاحي چيست و مصيبتخواني چيست، گرياندن و گريستن چيست؟ برخي آن قدر احمق هستند كه
نميفهمند اين اشكtطريقه تمام انبياء عليهمالسّلام بوده براي شوق لقاءالله و براي تحصيل رضوانالله. در مسأله دوستان خدا نيز از همين باب است و محبّت اينها هم ـ اگر در مصائب اينها اشك ميآورد و در شادي آنان شادمان، و در حزن آنها محزون ميسازد ـ همينطور است.دليل بسيار است. اوّل اينكه: همه انبياء عليهمالسّلام از خوف خدا بُكاء داشتند، آيا از شوق لقاي خدا بكاء نداشتند؟ انبياء عليهمالسّلام كارشان همين بوده است. اگر كسي انبياء را قبول دارد، بايد بكاء و گريه را قبول داشته باشد. و همچنين اين مسأله كه وارد شده است و نزد ما ثابت است و اين مطلب در اذن دخول سيدالشهداء عليهالسّلام منصوص است كه «اأَدْخُلُ يا اللّهُ؟ اأَدْخُلُ يا رَسُولُ اللّهِ؟» اي خدا، آيا وارد شوم؟ اي پيامبر خدا! آيا داخل شوم؟ از اينها بايد استيذان بشود. اما كيست كه اين مطلب را بفهمد و عاقل باشد: «فَإِنْ دَمَعَتْ عَيْنُكَ، فَتِلْكَ عَلامَةُ الاِذْنِ»پس اگر چشمت اشكآلود شد، اين نشانه اذن و اجازه [از سوي خدا و رسول خدا] ميباشد.اگر اشكي از چشم آمد، علامت اين است كه به تو اذن دادهاند. اين اشك چشم من به اعليعلييّن مربوط است، اما احمقها ميگويند: نه
اشك چشم ـ نعوذ بالله ـ خرافات است. در حالي كه اين اشك چشم به بالا مربوط است.عمل اُمُّداوود آنقدر مفصّل است كه بعضيها از ظهر تا غروب نميتوانند تمام كنند. دستور است كه در آن سجده آخري سعي بكن از چشمت اشكي بيايد، اگر اشك آمد علامت اين است كه دعاي تو مستجاب شد.حالا يك عدّهاي ميگويند اين اشك هيچ كاره است، در حاليكه اين اشك مربوط است به اعلي علييّن، از آنجا استيذان ميكند و از آنجا استجابت دعا ميكند. لذا كساني كه حاجت مهمّي دارند بايد بدانند نمازها و عبادتهايي را كه براي حاجت ذكر شده انجام دهند، براي اينكه چون تثبيت بكنند يا تأييد بكنند و به حاجت خودشان برسند، بايد ملتفت باشند كه بعد از طلب حاجت و دعا و نماز به سجده بروند و سعي كنند به اندازه بال مگسي، تر بشود. اشك چشم علامت اين است كه مطلب تمام شد. بله، چيزي كه هست عينك ما درست صاف نيست، ما نميفهميم. چون فرض كنيد ما از خدا خانه ميخواهيم و خدا خانهاي كه ما ميخواهيم براي ما مصلحت نميداند، حالا خدا چه كار ميكند، آيا دعاي او را باطل ميكند؟ نه بلكه بالاتر از خانه به او ميدهد، به مَلَك ميفرمايد: «چند سال عمر اين فرد را افزايش بده»، در حالي كه اين
بيچاره خيال ميكند در برابر اين همه زحمت كه كشيد، اثري از خانه و از دعاي خودش نديد و دعايش مستجاب نشد. چون نميداند كه بالاتر از استجابت اين دعا به او داده است، اين را نميفهمد. بايد به خدا حسن ظّن داشته باشيم و عينك بايد واسع و صاف باشد و كدورت نداشته باشد. مقتل نامه قاسم بن الحسن حضرت قاسم بن حسن (ع) نوجوانى بود كه هنوز به حد بلوغ نرسيده بود، شب عاشورا، امام حسين عليه السلام به اصحاب فرمود: فردا همه شما كشته خواهيد شد، قاسم نزد عمويش آمد و عرض كرد:«عمو جان من هم فردا كشته مىشوم؟».
امام او را به سينهاش چسبانيد و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟«كيف الموت عندك»قاسم جواب داد:«احلى من العسل»: «از عسل شيرينتر است».امام به او فرمود: تو بعد از بلاى عظيم كشته مىشوى و عبدالله شيرخوار هم شهيد مىشود ... قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بيتواني پيش شد و دست به
گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و ميفرمود: سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ انْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نميكنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله ميكنم و او را به قتل ميرسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نمودهاي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كردهاند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت
و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين ميسايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت ميفرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.
از تن تو عجب ضريحي ساخت
مرکبي که به پيکرت مي تاخت
چه به روز تن تو آوردند
عمه هم پيکر تو را نشناخت
دست مرکب به پاي تو نرسيد
عاقبت نيزه اي تو را انداخت
دلش از کينهي علي پر بود
آن که شمشير سوي تو افراخت
هر کسي بغض نهرواني داشت
به گل افشاني تنت پرداخت
آيه آيه شده تمام تنت
بوي يوسف دمد ز پيرهنت
است شفا گرفتن ایشان از سیدالشهدا(ع) است.ظاهراً یك بار چشمان ایشان دچار ضعف یا درد میشود و نیاز به عینك پیدا میكند. از قضا آن ایام مقارن با ایام محرم و خروج دستجات سینهزنی و عزاداری بود. آن مرحوم دستور میدهد كه قدری از گلی كه عزاداران حسینی به سر میمالند برای ایشان بیاورند تا به چشمهایشان بكشند. این كار را میكنند و باعث بازگشت سلامت و صحت به چشمان ایشان میشود. البته این قضیه را از خود ایشان و نزدیكانشان نشنیدهام؛ ولی هر بار كه سؤال میكردیم ایشان چگونه در سن كهولت بدون نیاز به عینك به كتاب نگاه میكنند، در پاسخ همین داستان را تعریف میكردند. حضرت آیت الله جعفر سبحانی نیز مي گويد: توسل حضرت آیت الله بروجردی به اهل بیت بسیار قوی بود . داستانی است
که حتما شنیده اید ولی من آن را با دو واسطه برای شما نقل می کنم : مرحوم آقای مفتح رفته بودند خرم آباد برای منبر و از قول مرحوم آیت الله کمالوند برای ما نقل می کردند :آیت الله بروجردی چشم درد شدید داشتند . در ایام محرم ، یک روز که سینه زن های آغشته به گل به منزل ایشان می آیند ، آیت الله بروجردی تیمناً مقداری از آن گل ها را برداشته و بر چشم خود می مالند . چشمشان شفا می یابد به طوری که تا آخر عمر هم ، نیاز به عینک پیدا نکرد و کتابهای خط ریز را به خوبی مطالعه می کرد . منبع: چشم و چراغ مرجعیت ، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، ص 192 .
دیدگاه تان را بنویسید