ترامپ به دنبال بسته مذاکراتی با ایران
در دیدار اخیر دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی در کاخ سفید، دو تحول مهم رقم خورد که میتواند آینده خاورمیانه را بهطور جدی تحت تأثیر قرار دهد: نخست، توافق برای پایان دادن به جنگ غزه و دوم، عذرخواهی غیرمنتظره نتانیاهو از امیر قطر در تماس تلفنی بهدلیل حملات اسرائیل.
یک کارشناس مسائل اسرائیل گفت: در داخل اسرائیل، نارضایتی ناشی از شکستهای ۷ اکتبر از نتانیاهو و کابینهاش بسیار بالاست و این وضعیت ممکن است محبوبیت او را در انتخابات آینده که در بهترین حالت یک سال دیگر برگزار میشود، هرچند ممکن است زودتر هم انجام شود، تضعیف کند. این شکنندگی سیاسی احتمالا انگیزه نتانیاهو را برای انجام اقدامات مهم، حتی ماجراجویانه و رادیکال، افزایش میدهد.
به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایرنا، در دیدار اخیر دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی در کاخ سفید، دو تحول مهم رقم خورد که میتواند آینده خاورمیانه را بهطور جدی تحت تأثیر قرار دهد: نخست، توافق برای پایان دادن به جنگ غزه و دوم، عذرخواهی غیرمنتظره نتانیاهو از امیر قطر در تماس تلفنی بهدلیل حملات اسرائیل.
این تحولات پرسشهای تازهای درباره پشت پرده توافق و چرایی این عذرخواهی ایجاد کرده و ابهاماتی را نسبت به مسیر آینده منطقه و ادامه رویکرد ماجراجویانه نخستوزیر اسرائیل برانگیخته است؛ مسیری که بیتردید جمهوری اسلامی ایران نیز از پیامدهای آن متاثر خواهد شد.
برای بررسی این تحولات و ارزیابی سناریوهای پیش رو با منصور براتی، کارشناس مسائل اسرائیل گفتوگو کردیم.
هنوز اجماعی درباره چرایی رویکردهای متفاوت دولت ترامپ نسبت به تهران به وجود نیامده است
با آغاز به کار دولت دوم دونالد ترامپ همزمان با دولت چهاردهم در ایران، چنین به نظر میرسد که یکی از تحلیل های غالب در ایران بر عدم همپوشانی منافع و سیاستهای ایالات متحده و رژیم صهیونیستی در قبال ایران استوار است و حتی در مقاطی تلاش شد به رئیسجمهور جدید آمریکا نسبت به تنشزایی و جنگطلبی اسرائیل هشدار داده شود. اما آنچه در عمل رخ داد نشان داد که اسرائیل به بازوی اجرایی کاخ سفید برای فشار بر تهران تبدیل شد. بر این اساس، آیا میتوان گفت آن تحلیل اولیه بهطور کامل نادرست بوده است؟
مسئله اینجاست که پاسخدادن به این پرسش با یک جمله مقدور نیست؛ موضوع پیچیدهای است و متغیرهای بسیار زیادی در آن دخیلاند. من تلاش میکنم به برخی از این متغیرها اشاره کنم.
یکی از متغیرها این است که در کاخ سفید کدام حزب در قدرت است و رئیسجمهور چه موضعی دارد. بهعنوان مثال، وقتی دولت بایدن در کاخ سفید حضور داشت، چند اتفاق مشخص را میدیدیم. اول آنکه در مواجهه با ایران، در برخی زمینهها رویهای متفاوت وجود داشت. در آن دوره، هرجا بحث دفاع از اسرائیل مطرح میشد، آمریکا تعلل نمیکرد و مشارکت میکرد؛ وقتی دو عملیات موشکی از سوی ایران در دستور کار قرار گرفت، سپر دفاعی منطقهای که بخش بزرگی از آن را آمریکا شکل میداد، به نفع اسرائیل وارد عمل شد و بسیاری از موشکهای ایران را رهگیری کرد.
اما وقتی بحث تهاجم و اقدام یکطرفه اسرائیل علیه ایران مطرح میشد، دولت بایدن با آن مخالفت میکرد و از آن حمایت نمیکرد. این رویه در آن دوره قابل رصد بود: در دفاع از اسرائیل بسیار قوی ظاهر میشدند، اما در تهاجم علیه ایران اختلاف و امتناع وجود داشت. وقتی آقای ترامپ دوباره به کاخ سفید بازگشت، این روش کاملاً کنار گذاشته شد و او حمایت بیقیدوشرط و گستردهای از اسرائیل را حتی فراتر از دور نخست ریاست جمهوریاش آغاز کرد.
در نتیجه، سه برداشت درباره تعامل ایران و آمریکاییها در دولت چهاردهم بهوجود آمده است که دربارهشان صحبت خواهم کرد. برداشت اول این است که آمریکاییها و اسرائیلیها کاملاً همراستا و هماهنگاند؛ بهعنوان مثال، فرض شود برنامهای اعلام شده که طی ۶۰ روز مذاکره انجام شود و سپس اسرائیل به ایران حمله کند. تا حدودی نشانههایی وجود دارد که این برداشت را تقویت میکند، و در مقابل، نشانههایی نیز وجود دارد که آن را رد میکند.
برای نمونه، وقتی در سیزدهم ژوئن ۲۰۲۵ اسرائیل به ایران حمله کرد، بیانیه رسمی وزارت خارجه آمریکا که توسط آقای روبیو منتشر شد، صراحتاً اعلام کرد که اسرائیل حملهای یکجانبه انجام داده و آمریکا نقش نداشته و از آن اطلاع نداشته است؛ این بیانیه نشانهای است که بر مبنای آن بسیاری از کارشناسان معتقدند آمریکاییها قصد نداشتند آن حمله رخ دهد و این، نشانهٔ مهمی است.
رویکرد دوم این است که ابتدا نگرش ترامپ، تمایل به پیشبرد دیپلماسی بود، اما بهتدریج و با پیشروی مذاکرات که به بنبست و شکاف عمیق میان هیئتهای ایرانی و آمریکایی انجامید، پیشرفت متوقف شد؛ در نتیجه آمریکاییها، یا دستکم بخشی از آنها به این رضایت رسیدند که اسرائیل از طریق حمله نظامی به اهدافش برسد.
رویکرد سوم میگوید که اسرائیلیها، آمریکاییها را به چنین اقدامی کشاندند؛ یعنی ترامپ و دولتش راضی نبودند که درگیری نظامی با ایران آغاز شود، اما با قرار گرفتن در عمل انجامشده توسط اسرائیل، وقتی موفقیت اولیهٔ عملیات و هزینهٔ نسبتاً پایین آن آشکار شد، آمریکاییها از آن حمایت کردند. با این حال، در رسانهها و تحلیلها هنوز هم اجماع وجود ندارد.
مسئله اسرائیل برای دولت ترامپ مهمتر از دولتهای قبلی است
بر مبنای تحلیلهایی که تا امروز در رسانه ها مورد توجه قرار گرفته است، آیا امروز شاهد همپوشانی کامل سیاستهای واشنگتن و تلآویو هستیم و آیا وقتی رئیس جمهور آمریکا میگوید برجام توافقی کاملا ضداسرائیلی بود، به این معناست که آمریکا در هر مذاکره احتمالی با ایران، منافع رژیم صهیونیستی را بیش از گذشته مدنظر قرار خواهد داد؟
میتوان از این صحبت اینگونه نتیجهگیری کرد که رویکرد دولت ترامپ نسبت به مذاکره با ایران اینگونه است که «همه چیز با هم» مذاکره شود، یعنی همهٔ حوزهها در یک توافق واحد حل و فصل شود. این برخلاف رویکردی است که دموکراتها در مذاکرات برجام دنبال میکردند؛ آنان تلاش کردند حوزهها را تفکیک کنند و ابتدا در حوزهٔ هستهای توافق حاصل شود، با این انتظار خوشبینانه که زمینهٔ همکاری در سایر حوزهها نیز فراهم شود. اما این رویکرد پاسخ نداد و پس از خروج آمریکا از برجام، آن فضای همکاری از دست رفت.
در مذاکراتی که میان وزارت خارجه ایران و آقای ویتکاف انجام شد، روندی که پیش میرفت ناگهان تغییر کرد. تا هفتههای سوم و چهارم پیشنویسی وجود داشت که شبیه برجام بود که ایران غنیسازی را کاهش میداد اما آن را حفظ میکرد و بحثهای فنی درباره انتقال حدود ۴۰۰ کیلوگرم مطرح بود. اما از مرحلهای به بعد، طرح کناریگذاشتن کلیه غنیسازی و تحویل کامل برنامه هستهای به طرف آمریکایی در دستور کار قرار گرفت. این تغییر باعث شد که طرفین نتوانند روند را ادامه دهند و به بنبست استراتژیکی برسند.
در موضوع موشکی هم باید گفت که خواسته آمریکاییها و اسرائیلیها عملاً سقفی حدود ۵۰۰ کیلومتر برای برد موشکها تعیین میکند؛ چیزی که در برجام اصلا مطرح نبوده و درباره مسائل موشکی بهطور مستقیم مذاکره نشده بود.
در نگاه سنتی برجام، «روح برجام» شامل دو موضوع بازگرداندن ایران به اقتصاد بینالمللی و مشارکت در بازار جهانی و دوم کاهش سطح تقابل با اسرائیل و کنار گذاشتن رویکرد طردِ موجودیت اسرائیل بود اما در نگاه دولت ترامپ موضوع اسرائیل بسیار مستقیمتر مطرح است به این معنا که مثلا یکی از خواستههای استیو ویتکاف در مذاکرات با عراقچی پیوستن ایران به توافق ابراهیم بود، چیزی که بهعنوان شرط مطرح شد و نشان میدهد مسئلهٔ اسرائیل برای دولت ترامپ مهمتر از دولتهای قبلی است.
حمله به قطر روند تحولات را بهزیان اسرائیل تغییر داد
حمله اسرائیل به قطر در هفتههای اخیر معادلات منطقهای را وارد مرحله جدیدی کرد و امیدی ایجاد کرد که کشورهای منطقه نسبت به خطر اسرائیل هوشیارتر شده باشند و پس از آن مجددا تماس نخست وزیر اسرائیل برای عذرخواهی از این کشور تحول منحصر به فردی بود، این تحولات جدید تا چه میزان بر تحولات آینده منطقه ما تاثیرگذار خواهد بود؟
واکنش آمریکایی به آن حمله نشان داد که ترامپ حمایت همیشگیاش از اسرائیل را در آن مورد بهصورت کامل نداشت؛ در بیانیه اولیه او گفت از حمله ناراضی است و به سرعت دستور داد پیمان دفاعی با قطر تکمیل شود. این نشاندهنده نارضایتی و فشار ترامپ به اسرائیل بود و بهنظر میرسد بخشی از توافقی که بعدا نتانیاهو با آن موافقت کرد، ناشی از همین فشارها بود.
حمله به قطر روند تحولات را بهزیان اسرائیل تغییر داد و فضای ضداسرائیلی در منطقه پدید آورد، در حالی که پیش از آن بسیاری از کشورهای عربی تصور نمیکردند توافق ابراهیم به این شکل دنبال شود. در داخل اسرائیل نیز اختلافنظر وجود داشت؛ مثلا موساد مخالف حمله بود، اما آمان (اداره اطلاعات ارتش) توصیه انجام آن را کرد و حمله با هزینه قابلتوجهی برای اسرائیل همراه شد. بهنظر میرسد آن حمله تحول بزرگی بود و یکی از سنگبنای توافقی که نتانیاهو پذیرفت، از پیامدهای همین حادثه بود؛ ترامپ نیز تلاش کرد از طریق فشار، امتیازات بیشتری از اسرائیل بگیرد.
در توافقی که رونمایی شد، بندهایی وجود دارد که نشاندهنده عقبنشینی از افراطگرایی اسرائیلی است؛ برای نمونه، دیگر سازوکاری برای خروج اجباریِ میلیونها نفر از غزه پیشبینی نشده و تاکید شده که قرار نیست جمعیت غزه خالی شود، این عقبنشینیِ بزرگ فعلا در حد حرف است و درباره اجراییشدن آن فعلا نمیتوان قاطع صحبت کرد. همچنین در توافق اشاره شده نقش تشکیلات خودگردان در آینده غزه پذیرفته شود؛ پیشتر نتانیاهو بارها تاکید کرده بود هیچ اجازهای برای نقش تشکیلات در غزه نخواهد داد.
حالا گفته شده پس از اصلاحاتی در ساختار تشکیلات، دولت موقتی در غزه ایجاد شود که پس از اصلاحات، کار به تشکیلات سپرده شود. هدف اعلامشده این گام، ترویج نوعی همزیستی و بازگشت بحث مذاکرات میان فلسطینیها و اسرائیل برای شکلگیری خودمختاری و دولت مستقل فلسطین است، موضوعی که قبلا نتانیاهو و ترامپ به شدت با آن مخالف بودند. بهطور کلی، آنچه این توافق نشان میدهد این است که نسبت به رفتار تهاجمی و لجامگسیخته گذشته اسرائیل، عقبنشینی قابلتوجه صورت گرفته و حمله به قطر بخشی از انگیزه پذیرش این عقبنشینی بوده است.
هرگونه شکنندگی سیاسی، انگیزه نتانیاهو برای اقدام ماجراجویانه و رادیکال را افزایش میدهد
پرسشی که اکنون در فضای عمومی و شبکههای اجتماعی مطرح شده این است که آیا عذرخواهی نتانیاهو از قطر در ازای گرفتن امتیازی در حوزه دیگر تحقق یافته و آیا اسرائیل در ازای این اقدامات، چراغسبزی از ایالات متحده در موضوع ایران دریافت کرده است؟
چنین فرضیهای قابل طرح است، بهویژه که اسرائیل در ماههای اخیر به عملیاتهایی برای تصرف بخشهایی از غزه مشغول بود و در نتیجه تمرکز نظامیاش بر غزه، تواناییاش برای پرداختن به حوزههای دیگر کاهش یافته بود. اکنون با پایان نسبیِ تنشِ گستردهای که در دو سال گذشته در منطقه خاورمیانه رخ داد، فضای نظامی اسرائیل آزادتر شده و میتواند به سایر حوزهها مانند لبنان و عراق بپردازد؛ اشاره نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل به احتمالرویآوردن به عراق، نمونهای از این گرایش جدید است که در صحن مجمع عمومی سازمان ملل نیز مطرح شد.
در داخل اسرائیل، نارضایتی ناشی از شکستهای ۷ اکتبر از نتانیاهو و کابینهاش بسیار بالاست و این وضعیت ممکن است محبوبیت او را در انتخابات آینده که در بهترین حالت یک سال دیگر برگزار میشود، هرچند ممکن است زودتر هم انجام شود، تضعیف کند. این شکنندگی سیاسی احتمالا انگیزه نتانیاهو را برای انجام اقدامات مهم، حتی ماجراجویانه و رادیکال، افزایش میدهد. چنین اقدامات بزرگی مانند ترور مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی یا ضربهای که موجب تضعیف ساختار حکومتی ایران شود، میتواند وضعیت نظرسنجیهای نتانیاهو را به نفع او تغییر دهد.
بنابراین، آزادی نسبی از معضل غزه در صورتی که جنگ خاتمه یابد، ممکن است به اسرائیل امکان دهد با خیال راحتتری به پروژههای منطقهای خود فکر کند که این خود میتواند خطری بالقوه برای ایران ایجاد کند که قطعاً باید این احتمال را در ملاحظات استراتژیکمان لحاظ کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید