لشکرکشی آمریکا در کارائیب/ ترامپ در پی بازسازی دکترین مونرو؟

کد خبر: 1379685

نباید فراموش کرد که لشکرکشی آمریکا در کارائیب تنها واکنشی به تحولات منطقه‌ای نیست، بلکه تلاشی برای جبران بحران هژمونی در سطح جهانی است.

لشکرکشی آمریکا در کارائیب/ ترامپ در پی بازسازی دکترین مونرو؟

صبح نو: در ماه‌های اخیر، آب‌های گرم کارائیب به صحنه‌ای تازه از رویارویی قدرت‌ها تبدیل شده است؛ جایی که ایالات متحده به رهبری دونالد ترامپ، بار دیگر در قامت پلیس خودخوانده نیمکره غربی ظاهر شده است. مجموعه‌ای از تحرکات نظامی، اطلاعاتی و سیاسی که از اوایل تابستان ۲۰۲۵ آغاز شده، نشان می‌دهد دولت واشنگتن در حال آماده‌سازی مقدمات یک فشار چندلایه علیه دولت نیکلاس مادورو است. ترامپ در ظاهر از «مبارزه با کارتل‌های مواد مخدر» سخن می‌گوید، اما در عمل، اقداماتی را سامان داده که ماهیت آن‌ها بیش از هر چیز به طرحی برای بی‌ثبات‌سازی ساختار سیاسی ونزوئلا شباهت دارد. از حملات دریایی و افزایش جایزه دستگیری رئیس‌جمهور ونزوئلا گرفته تا مجوز رسمی عملیات پنهان سازمان سیا، همه حاکی از تصمیمی استراتژیک برای بازگرداندن کنترل واشنگتن بر یکی از غنی‌ترین کشورهای آمریکای لاتین است. 

از سیاست دفاعی تا ابزار سلطه

ریشه‌های این سیاست در تاریخ مداخلات آمریکا در قاره لاتین نهفته است؛ تاریخی که از قرن نوزدهم با «دکترین مونرو» آغاز شد و تا امروز ادامه یافته است. در ظاهر، جیمز مونرو، رئیس‌جمهور وقت آمریکا در سال ۱۸۲۳، با هدف جلوگیری از بازگشت استعمار اروپا به آمریکای لاتین این دکترین را اعلام کرد، اما به‌ تدریج این سیاست ماهیت خود را از دفاعی به تهاجمی تغییر داد. از ابتدای قرن بیستم، ایالات متحده این دکترین را ابزاری برای سلطه بر همسایگان جنوبی خود کرد. تئودور روزولت در ۱۹۰۴ با افزودن «متمم پلیسی» اعلام کرد که اگر کشوری در قاره دچار فساد، بدهی یا بی‌ثباتی شود، آمریکا حق دارد برای حفظ نظم و جلوگیری از نفوذ اروپا وارد عمل شود. همین جمله بهانه‌ای شد برای اشغال کوبا، هائیتی، نیکاراگوئه، جمهوری دومینیکن و ده‌ها مداخله مستقیم یا غیرمستقیم دیگر. اکنون نیز ترامپ با همان منطق کهنه، دکترین مونرو را از گور تاریخ بیرون کشیده و مدعی است ونزوئلا تهدیدی برای امنیت «نیمکره ما» است.

انگیزه پنهان واشنگتن  

در دل این ماجراجویی اما منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکی نهفته است که انگیزه‌های واقعی واشنگتن را آشکار می‌سازد. ونزوئلا با داشتن حدود ۳۰۳ میلیارد بشکه نفت اثبات‌شده، بزرگ‌ترین ذخایر نفتی جهان را در اختیار دارد و علاوه بر آن، معادن طلا، نیکل، الماس و عناصر خاکی کمیاب آن تا دو تریلیون دلار ارزش‌گذاری شده‌اند. این کشور زمانی سومین تأمین‌کننده نفت خام پالایشگاه‌های آمریکایی بود، اما تحریم‌ها و نزدیکی کاراکاس به رقبای واشنگتن، مسیر تجارت انرژی را تغییر داده است. مادورو در سال‌های اخیر قراردادهای نفتی و معدنی بزرگی با چین، روسیه و ایران امضا کرده و در نتیجه، صادرات نفت به سمت شرق متمایل شده است. از نگاه آمریکا، سقوط دولت مادورو و روی کار آمدن یک حکومت دست‌نشانده می‌تواند جریان انرژی را به مسیر سابق بازگرداند و شرکت‌هایی چون شورون و اکسون‌موبیل را دوباره به میدان‌های نفتی ونزوئلا بازگرداند؛ اقدامی که هم به کاهش نفوذ چین و روسیه منجر می‌شود و هم وابستگی آمریکا به نفت خاورمیانه را کم می‌کند.

اما این تنها بعد اقتصادی ماجرا نیست. از منظر ژئوپلیتیکی، ونزوئلا برای واشنگتن یک نقطه‌ حیاتی در توازن قوا با قدرت‌های شرقی محسوب می‌شود. این کشور در جوار دریای کارائیب و نزدیک به خلیج مکزیک قرار دارد، منطقه‌ای که مسیر اصلی خطوط کشتیرانی نفتی و نظامی آمریکاست. حضور چین و روسیه در پروژه‌های نفتی و نظامی ونزوئلا به ‌معنای گسترش نفوذ آنان تا چند صد کیلومتری سواحل آمریکا است. برای استراتژیست‌های آمریکایی، سقوط مادورو تنها تغییر یک رژیم نیست، بلکه شکستن زنجیره‌ای از نفوذ ضدآمریکایی است که از تهران تا مسکو و پکن امتداد یافته است. در واقع، واشنگتن می‌کوشد با حذف یکی از نزدیک‌ترین متحدان این محور در نیمکره غربی، توازن قدرت را به سود خود تغییر دهد.

ژئوپلیتیک کارائیب و توازن قوا در نیمکره غربی

در این میان، مجوز رسمی ترامپ به سازمان سیا برای آغاز عملیات پنهان در خاک ونزوئلا، نقطه‌ عطفی در مسیر تنش است. این اقدام به ‌وضوح نشانه‌ای از گذار از مرحله‌ فشار دیپلماتیک و اقتصادی به فاز امنیتی و نظامی است. گزارش‌ها حاکی از آن است که واحدهای ویژه نیروی دریایی آمریکا با پوشش عملیات ضدقاچاق، چندین قایق در آب‌های ونزوئلا را هدف گرفته‌اند که منجر به کشته شدن دست‌کم ۲۷ نفر شده است. در همین زمان، وزارت خارجه آمریکا تمام کانال‌های گفت‌وگو با دولت مادورو را مسدود کرده و جایزه دستگیری او را به ۵۰ میلیون دلار افزایش داده است. چنین اقداماتی عملا سطح تنش را به آستانه‌ درگیری مستقیم رسانده و یادآور دوران جنگ سرد است که واشنگتن با شعار «دفاع از آزادی» در پی سرنگونی دولت‌های مستقل بود.

بااین‌حال، نباید فراموش کرد که لشکرکشی آمریکا در کارائیب تنها واکنشی به تحولات منطقه‌ای نیست، بلکه تلاشی برای جبران بحران هژمونی در سطح جهانی است. ایالات متحده در سال‌های اخیر با چالش‌های ساختاری در اقتصاد خود روبه‌رو شده است؛ از جمله کسری تجاری سنگین با چین و اتحادیه اروپا، کاهش نفوذ در خاورمیانه و رشد قدرت نظامی و فناوری رقبا. ترامپ که همواره شعار «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» را سر داده است، در پی یافتن میدان‌هایی است که بتواند اقتدار ازدست‌رفته واشنگتن را بازسازی کند. ونزوئلا، با منابع سرشار و موقعیت جغرافیایی حساسش، برای چنین هدفی بهترین گزینه به نظر می‌رسد. در ذهن ترامپ، پیروزی در این میدان نه‌تنها دستاوردی ژئوپلیتیک، بلکه ابزاری تبلیغاتی برای تقویت وجهه‌اش در آستانه انتخابات آینده است.

کارائیب در آستانه بی‌ثباتی تازه

در نهایت، لشکرکشی آمریکا در کارائیب را باید نه صرفا اقدامی نظامی، بلکه بخشی از روایت احیای امپراتوری دانست؛ تلاشی برای بازگرداندن نظم آمریکایی در جهانی که دیگر زیر بار آن نمی‌رود. تجربه تاریخی نشان داده است که هرگاه واشنگتن کوشیده با زور اسلحه معادلات منطقه‌ای را به سود خود تغییر دهد، نتیجه چیزی جز ویرانی و بی‌ثباتی نبوده است. امروز نیز خطر آن وجود دارد که کارائیب به میدان دیگری از تقابل قدرت‌ها بدل شود؛ جایی که نه‌تنها ونزوئلا، بلکه کل آمریکای لاتین بار دیگر بهای سنگین جاه‌طلبی‌های سیاسی واشنگتن را بپردازد.

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها