شورای هماهنگی مقابل جبهه صلاحات؟
این نخستینبار نیست که صدای اعتراض از درون اردوگاه اصلاحطلبان بلند میشود. محمد قوچانی، روزنامهنگار اصلاحطلب و سردبیر روزنامه سازندگی، سال گذشته، از بستهشدن فضا در درون جبهه اصلاحات انتقاد کرد و گفت: «حتی اجازه ندادند بهزاد نبوی کاندیدای دبیرکلی شود!»
صبح نو نوشت: رسول منتجبنیا در تازهترین گفتوگوی خود، اظهارکرد که «جبهه اصلاحات را قبول ندارد.» جملهای کوتاه، اما پرمعنا که میتوان آن را اعلام برائت رسمی از دیکتاتوری حزبی و پدرخواندهسالاری در اردوگاه اصلاحطلبان دانست. وی آشکارا گفت: «جبهه اصلاحات عملا شورای هماهنگی احزاب را منحل کرده و با جایگزینکردن شخصیتهای حقیقی به جای دبیران احزاب، تحزب را تضعیف کرده است.» این موضع در ظاهر اختلافی تشکیلاتی است، اما در عمق خود، بیانیهای علیه انحصار، حذف و اقتدارگرایی سیاسی در ساختار فعلی اصلاحطلبان است. منتجبنیا میگوید قصد دارد با بیش از 10 حزب همفکر، شورای هماهنگی احزاب اصلاحطلب را احیا کند. معنای روشن این تصمیم آن است که بخش قابلتوجهی از بدنه اصلاحات دیگر جبهه موسوم به «اصلاحات ایران» را به رسمیت نمیشناسد و آن را سازمانی بسته، خودمرکز و فاقد مشروعیت حزبی میداند. در واقع، منتجبنیا آن چیزی را بر زبان آورده که سالهاست در درون اردوگاه اصلاحطلبان زمزمه میشود، اما کسی جرأت گفتنش را نداشت: این جبهه، نه مجمع احزاب، بلکه باشگاه خاص پدرخواندهها و چهرههای غیرپاسخگو است
پدرخواندهها و انحصار اصلاحات
این نخستینبار نیست که صدای اعتراض از درون اردوگاه اصلاحطلبان بلند میشود. محمد قوچانی، روزنامهنگار اصلاحطلب و سردبیر روزنامه سازندگی، سال گذشته، از بستهشدن فضا در درون جبهه اصلاحات انتقاد کرد و گفت: «حتی اجازه ندادند بهزاد نبوی کاندیدای دبیرکلی شود!» قوچانی همچنین از ساختاری گفت که «انتخابات داخلی جبهه را به نمایشی فرمایشی تبدیل کرده و تصمیمات از بالا و با نظر خاص آقای خاتمی گرفته میشود.»
پیش از او، غلامحسین کرباسچی نیز به صراحت از «انتخاب فرمایشی آذر منصوری» بهعنوان دبیرکل انتقاد کرد و گفت این نوع رفتارها نشانهای از پایان دموکراسی در اردوگاه اصلاحطلبان است. وقتی سه چهره باسابقه اصلاحطلب، هر یک از زاویهای متفاوت، از دیکتاتوری درونجریانی سخن میگویند، دیگر نمیتوان این نارضایتی را اختلاف شخصی دانست؛ بلکه باید آن را بحران هویت و مشروعیت در اردوگاه اصلاحات نامید.
دموکراسی برای دیگران، استبداد برای خودیها
جواد امام، سخنگوی جبهه اصلاحات سال گذشته در موضعی جنجالی گفته بود: «احزاب یا شخصیتهای عضو این جبهه مجاز به ارائه لیست یا حمایت از نامزدهای غیراصلاحطلب نیستند.» این جمله، به روشنی نشان میدهد که جبهه اصلاحات، برخلاف ادعاهای دموکراسیخواهانهاش، در درون خود یک ساختار شبهاستصوابی و تمامیتخواه ایجاد کرده است.
سخنگوی جبهه اصلاحات در همان مصاحبه افزود: «بر اساس مصوبه داخلی، این جبهه در تهران و چند استان دیگر امکان ارائه لیست ندارد.» معنایش این است که تصمیمگیری انتخاباتی از پایین به بالا و بر اساس اراده احزاب انجام نمیشود، بلکه «پدرخواندهها» در مرکز، حکم انحلال حضور انتخاباتی را صادر میکنند و اعضا فقط باید اطاعت کنند.
جالب آنکه همین چهرهها در هر گفتوگو از «آزادی احزاب» و «حق انتخاب مردم» سخن میگویند، اما وقتی به درون خود میرسند، حتی دبیران احزاب را بیاعتبار میکنند و تصمیمات را در جمعی محدود از چهرههای حقیقی و نزدیک به خاتمی میگیرند.
این همان تناقض تاریخی اصلاحطلبان است: شعار دموکراسی برای مردم، اما انحصار قدرت در درون خودشان.
تاریخ تکرار میشود؛ از لیست امید تا لیست ممنوعه
فراموش نکردهایم که در انتخابات مجلس دهم (۱۳۹۴) اصلاحطلبان با شعار «لیست امید» وارد میدان شدند و بسیاری از نامزدهای ناشناخته را با رأی اعتماد مردم راهی مجلس کردند، اما پس از ورود به مجلس، بسیاری از همان منتخبین از مسیر اعلام شده عدول کردند. خود جواد امام در اظهاراتش اعتراف کرد که «در مجلس دهم، بسیاری از دوستان مسیرشان را تغییر دادند و هزینه آن را اصلاحطلبان پرداختند.»
این اعتراف به روشنی نشان میدهد که پدرخواندههای اصلاحات حتی نمایندگان منتخب مردم را نیز «مال خود» میدانند و انتظار دارند از آنها خط بگیرند. وقتی نماینده مردم استقلال رأی داشته باشد، میشود «راهگمکرده» یا «خارج از لیست»
با چنین نگاهی طبیعی است که جبهه اصلاحات امروز حتی از ارائه لیست نیز میترسد؛ چراکه میداند دیگر اقتدار سابق را بر نیروهای خود ندارد و هر حزب و چهرهای به صورت مستقل تصمیم میگیرد.
دروغ «کاندیدا نداریم»
حسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران نیز پیش از این پرده از واقعیتی دیگر برداشت. او گفت: «در انتخابات مجلس یازدهم، تصمیم گرفتیم به دروغ به مردم بگوییم که کاندیدا نداریم!» جملهای که شاید در هر جریان سیاسی دیگری رسوایی بزرگی محسوب میشد، اما در اصلاحطلبان تبدیل به یک تاکتیک شد.
مرعشی تأکید کرد که در همان انتخابات، نامزدهای فراوانی از میان اصلاحطلبان تأیید صلاحیت شده بودند، اما تصمیم پدرخواندهها بر تحریم انتخابات قرار گرفت.
اکنون مشخص میشود که همان جبههای که سالها از «حق انتخاب مردم» و «ضرورت مشارکت» سخن گفته، خود در بزنگاههای سیاسی با تحریم ساختگی و فریب افکار عمومی، در عمل به انسداد سیاسی دامن زده است.
همین رفتار بود که موجب شد منتجبنیا بگوید: «اگر بخواهیم ائتلاف کنیم، باید با همفکران خود باشد نه با کسانی که تحزب را تضعیف میکنند.»
دموکراسیخواهانی که دیکتاتور شدند
نگاهی به رفتار اصلاحطلبان در مواجهه با کابینه دولت چهاردهم نیز نشان میدهد که این طیف تنها زمانی از «حق نقد» و «آزادی بیان» سخن میگویند که در قدرت نیستند، اما همین که پایشان به دولت یا مجلس باز میشود، تحمل هیچ نقدی را ندارند.
پس از معرفی کابینه توسط رئیسجمهور جدید، برخی چهرههای اصلاحطلب از جمله عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشتند: «اگر این فهرست نهایی نیست، همه وزرا را پس بگیرید!» عبارتی که بوی دیکتاتوری از آن به مشام میرسد. او در گفتوگویی دیگر حتی تهدید کرد: «کابینه پزشکیان خوب خواهد بود مگر اینکه مجلس خرابش کند!»
این یعنی از دید اصلاحطلبان، مجلس منتخب مردم هم اگر مطابق میل آنان عمل نکند، باید کنار برود. این همان تفکر اقتدارگرایی است که سالهاست در لفافه «اصلاحطلبی» پنهان شده است. از سوی دیگر، چهرههایی چون مولاوردی با لحن تحقیرآمیز گفتند «اگر رویشان میشد برای معاونت زنان هم مرد میگذاشتند!» و ظریف نیز قهر کرده که «یک وزیر متفاوت با نظرش انتخاب شده.» اینها همان مدعیان «مدارا» و «رواداری سیاسی» هستند که در عمل، تحمل کوچکترین اختلاف نظر را ندارند.
چپ افراطی، دشمن جمهوریت
درون جبهه اصلاحات، نزاع میان چپ افراطی و میانهروها مدتهاست بالا گرفته است. قوچانی در سرمقالهای در سازندگی به درستی نوشت: «چپ افراطی دوباره احیا شده است.» او با اشاره به سخنان علی شکوریراد، دبیرکل حزب اتحاد ملت که از میرحسین موسوی بهعنوان «یوسف در چاه» نام برده بود، گفت این نوع ادبیات «پوپولیستی و خطرناک» است و جمهوریت را تضعیف میکند.
قوچانی هشدار داد که این نحله، فضای سیاسی کشور را با شبکههای اجتماعی اشتباه گرفته و به جای سیاستورزی، به هیجان و شعار روی آورده است، اما همین نقد منطقی نیز با حملات گسترده مواجه شد؛ چراکه در قاموس پدرخواندههای اصلاحطلب، هر نقدی مساوی با ارتداد سیاسی است.
جبهه اصلاحات؛ از حزب تا حلقه خانوادگی
ساختار فعلی جبهه اصلاحات، عملا به حلقهای خانوادگی و محفلی بدل شده است که بر محور چند چهره خاص میچرخد. منتجبنیا با هوشمندی به همین نقطه دست گذاشته و میگوید: «تا زمانی که جبهه اصلاحات به شورای هماهنگی احزاب تبدیل نشود، عضو آن نخواهیم شد.»
این سخن، در ظاهر یک گلایه تشکیلاتی است، اما در واقع اعلام پایان دوره انحصار اصلاحات در دست حلقه کوچک نزدیکان خاتمی است. او آشکارا هشدار داده که ادامه این روند، به ضرر کشور است، زیرا تضعیف احزاب یعنی تضعیف دموکراسی. اصلاحطلبان سالها با شعار تحزب و دموکراسی پیش آمدند، اما در عمل، ساختاری شبیه به یک حزب تکصدایی ایجاد کردند که در آن فقط نظر چند نفر تعیینکننده است. منتجبنیا به درستی، این وضعیت را «مضر به حال کشور» دانسته است.
اصلاحات بدون اصلاح
واقعیت این است که جبهه اصلاحات دیگر نه «جبهه» است و نه «اصلاحطلب» جبهه یعنی اتحاد و اصلاحطلبی یعنی پذیرش نقد و بازنگری. اما امروز این جریان، نه اتحاد دارد، نه تحمل نقد. از قوچانی تا منتجبنیا و کرباسچی، همگی از حذف، انحصار و خودمحوری سخن میگویند.
اصلاحطلبان در تمام این سالها از «اقتدارگرایی» در ساختار سیاسی انتقاد کردند، اما حالا خودشان به مصداق همان چیزی تبدیل شدهاند که از آن میگریختند: جریانهای تمامیتخواهی که هر صدای مخالفی را خفه میکند و حتی به یاران قدیمی خود نیز رحم ندارد.
پایان انحصار، آغاز انشقاق
در مجموع، اظهارات منتجبنیا را میتوان شکاف درونی جبهه اصلاحات دانست. همه اینها نشان میدهد که پدرخواندههای اصلاحات دیگر نماینده هیچکس نیستند. پایگاه اجتماعیشان از هم پاشیده و بسیاری از نیروهای اصلاحطلب واقعی، آنها را «مانع اصلاح» میدانند، نه «عامل اصلاح»
از دل تمام این ماجراها یک سوال بنیادین سر برمیآورد: آیا جبهه اصلاحات امروز واقعا اصلاحطلب است یا صرفا یک باشگاه اقتدارطلب در پوشش اصلاحطلبی؟
دیدگاه تان را بنویسید